نگاهى به چند نمونه روشن از ابعاد و جوانب خيره كننده شخصيت و زندگى اميرمومنان على(ع)
در تاريخ زندگانى بشر, شخصيت هاى بزرگى پا به عرصه هستى نهاده و سرچشمه رويدادهاى عظيمى بوده اند, و در مدت كوتاهى از عمر, موجى در تاريخ ملت خود پديد آورده و آثارى از خود به يادگار نهاده اند.
اما عظمت و جاذبه آنان پايدار نبوده و با گذشت زمان, شعله هاى عواطف مردم, رو به خاموشى گراييده و به تدريج در هاله اى از نسيان و فراموشى قرار گرفته و از حافظه جامعه محو شده و حداكثر نامى از آنان در گوشه و كنار تاريخ باقى مانده بىآن كه نام آنها, دلها را تكان دهد و راه و روش آنان, ترسيم گر حيات آيندگان باشد.
در اين ميان, رجال آسمانى و آموزگاران وحى از اين اصل مستثنى مى باشند; چه آن كه نه تنها با گردش زمان و سپرى گشتن دوران, غبار نسيان بر حيات و آثار آنان نمى نشيند, بلكه به مرور زمان بر درخشندگى و جاذبه آنان افزوده مى شود.
عظمتى كه حضرت مسيح به هنگام عروج در قلوب شاگردان خود داشت, با عظمتى كه امروز در جهان دارد, قابل قياس نيست.
روزى كه رسول گرامى اسلام(ص) نداى حق را لبيك گفت, عواطف بخشى از مردم جزيره العرب را به خود جلب كرده بود ولى امروز متجاوز از يك ميليارد انسان گوش به فرمان او بوده, در مناره ها و گلدسته هاى شرق و غرب هر روز از او به عظمت نام مى برند, و با شنيدن نام او نداى : ((درود خدا بر او باد)) فضا را پر مى كند.
سر اين عظمت چيست؟ و ريشه اين پايدارى در كجاست؟
ريشه اين عظمت در يك كلمه خلاصه مى شود و آن اين كه: مهر رجال آسمانى با فطرت انسانى پيوند خورده است; زيرا انسان بالفطره خواهان دين است, و دين ندايى است كه بشر آن را از درون مى شنود, و تا انسان و فطرت الهى پابرجاست, پيوند او با آموزگاران دين و مبينان شريعت پابرجا بوده و كاستى و سستى بر آن راه ندارد.
فروپاشى شوروى(سابق) گواه روشن بر پيوند انسان با دين و شريعت است. تبليغ هشتاد ساله بر ضد هر نوع انديشه اى به طور معمول آن را ريشه كن مى سازد; اما اين تبليغات زهراگين نتوانست ريشه دين را از دلها بكند با اين كه سه نسل متوالى تحت بمباران تبليغاتى الحاد قرار گرفته بود.
شگفت انگيزتر از همه اين كه زندگى و خصوصيات اخلاقى و اجتماعى اين گروه, (رجال آسمانى) حالت نهايت ناپذيرى دارد و هرچه كتاب درباره آنان نوشته شود, كاوش و بررسى به پايان نمى رسد, و آن چنان نيست كه با نوشته شدن مثلا كتاب, شخصيت و عظمت آنان پايان پذير باشد.
اميرمومنان على(ع) در بستر تاريخ تحت پوشش همين اصل قرار گرفته است. نخستين كتابى كه درباره گوشه اى از زندگانى اميرمومنان على(ع) نوشته شد, كتاب ((عبيدالله)) فرزند ((ابى رافع)) دبير امير مومنان على(ع) است. او در كتاب خود موفق شد داورىهاى امام را گرد آورد. پس از رحلت على(ع) در دوران خفقان اموى و عباسى نويسندگان اسلامى هم به تبيين فضائل امام و مناقب و ديگر ابعاد حيات او پرداخته و سير نگارش و تحقيق تا به امروز ادامه دارد, ولى هرچه زمان مى گذرد, ويژگى هاى حيات امام جلوه ديگرى پيدا كرده و حقايق نوى به دست مىآيد.
راز اين نهايت ناپذيرى چيست؟ مگر امام بيش از 63 سال يا 65 سال عمر كرده است؟ طبعا هرچه باشد بايد پايان مى پذيرفت و محقق به نقطه پايان تحقيق دست مى يافت.
البته به اين سوال بايد پاسخ علمى داد, و ما به اين پرسش با طرح دو مثال و سپس با يك محاسبه سرانگشتى پاسخ مى دهيم:
الف: جهان طبيعت فعل خداست ولى در عين متناهى بودن, از نظر اسرار و رموز و قوانين نهفته در آن, حالت نهايت ناپذيرى دارد و هرچه بشر درباره طبيعت و قوانين و نظامات آن بحث و كاوش كند به نقطه نهايى كشف اسرار طبيعت نمى رسد و لذا بشر هر روز به كشف جديدى دست مى يابد و هر روز اوراقى بر برگهاى علوم او افزوده مى شود.
ب: قرآن مجيد كتاب الهى است كه براى سعادت بشر فرو فرستاده شده است درحالى كه علما و انديشمندان قريب چهارده قرن روى اين كتاب آسمانى كار كرده اند ولى هنوز به ژرفاى آن نرسيده و باز جاى بحث و گفتگو در جنبه هاى گوناگون آن هست و ما هر روز با تفسيرهاى نوى از اين كتاب روبه رو مى شويم.
چه مانعى دارد, امام كه كتاب ناطق خداست بسان طبيعت يا همانند كتاب تدوين حق, حالت نهايت ناپذيرى داشته و از كمالات بى نهايت(البته عرفى نه عقلى) برخوردار باشد؟
يك حساب سرانگشتى نيز ما را به نهايت ناپذيرى كمالات و جوانب زندگى امام رهبرى مى كند, زيرا ابعاد حيات امام در يك بعد و يا دوبعد خلاصه نمى شود, بلكه ابعاد گوناگونى دارد كه نگارش يك بعد از ابعاد آن وقت محقق را مى گيرد تا چه رسد به اين كه بخواهد بيش از دو بعد يا غالب ابعاد حيات او را مورد تحقيق قرار دهد. ذيلا برخى از ابعاد شخصيت و زندگى امام را فهرست وار از نظر مى گذرانيم:
1 - امام على(ع) بعدى در قرآن مجيد دارد, كه هيچ مفسرى نمى تواند قسمتى از آيات قرآن را بدون اشاره به وجود و رفتار او تفسير كند, در آغاز بعثت آيه (و إنذر عشيرتك الاقربين)(1). ناظر به رويدادى است كه على(ع) قهرمان آن به شمار مى رود.
در آغاز هجرت, امير مومنان على(ع) جان خود را فداى بقاى پيامبر كرد و به تعبير قرآن جان خود را فروخت و رضاى الهى را خريد, چنان كه مى فرمايد:
(و من الناس من يشرى نفسه ابتغإ مرضات الله و الله رووف بالعباد)(2).
هيچ مفسرى نمى تواند اين آيه را بدون ارزشيابى عمل امام تفسير نمايد.
بعد وجودى على(ع) در قرآن منحصر به اين دو آيه نيست, بلكه مناقب و كمالات او در آيات ديگر نيز مشهود است مانند:
آيه مباهله(3), آيه (فى بيوت إذن الله إن ترفع...)(4), آيه تطهير(5), آيه (و آت ذا القربى حقه...)(6), آيه اجر رسالت(7), و آيات وارد در سوره ((هل إتى))(8).
و جون تفسير و تبيين جلوه هاى وجودى امام در اين آيات مايه گستردگى سخن است, فقط به جايگاه آنها در پاورقى اشاره شده است, علاقه مندان مى توانند در مورد تفسير آنها به كتاب هاى تفسيرى مراجعه كنند.
2 - امام على(ع) بعدى در سنت و حديث رسول خدا(ص) دارد, او نخستين كسى است كه حديث پيامبر را نگاشت و اثرى به نام ((كتاب على)) كه در آن كلمات و سخنان ناب و دست نخورده, صاحب شريعت را گردآورده و به پايدگار نهاد, و پس از شهادت امام, پيشوايان معصوم از آن كتاب بهره گرفته و بر آن استناد مى جستند. و هم اكنون برخى از روايات آن در اصول حديثى ما موجود است(9).
شگفتا! اهل سنت از ((ابوهريره)) كه كمتر از سه سال عصر رسالت پيامبر را درك كرده, حدود چهار هزار حديث نقل كرده اند, درحالى كه از امام على(ع) كه در آغوش پيامبر(ص) بزرگ و از آغاز بعثت تا رحلت همراه او بوده است, قريب به پانصد حديث روايت نموده اند! ولى خوشبختانه ((شريف رضى)) و ((آمدى)) از امام(ع) مجموعا متجاوز از دوازده هزار خطبه و نامه, و كلمات قصار گرد آورده اند و پس از آن, عالمان متتبع به فصل جديدى از خطب و كلمات او دست يافته اند.
3 - امام (ع) بعدى در مناظره با صاحبان مذاهب و اصحاب نحل دارد و در اسلام نخستين شكافنده حقايق كلامى و پايه گذار قواعد فلسفى است و علم كلام از او سرچشمه گرفته و مكاتب همگان -اعم از شيعى و معتزلى و اشعرى- به او منتهى مى گردند.
4 - امير مومنان (ع) بعدى در فقه دارد, و فقهاى كوفه بيشترين آراى فقهى خود را از او دريافت كرده اند, و ائمه چهارگانه, به گونه اى در مكتب او پرورش يافته اند.
5 - بعدى كه امام(ع) در تاريخ اسلام دارد بسيار چشمگير است و در تاريخ پنجاه و سه ساله اسلام, يكى از محورهاى تاريخ به شمار مى رود و تاريخ اين بخش از اسلام بدون او ((ابتر)) است.
6 - امام(ع) پيشواى سياست و ملك دارى, و آموزگار واقع گراى كشوردارى است و گفتار و رفتار او در طول حكومت قريب به پنج سال, الگو و نمونه است.
7 - فرزند ابوطالب در اخلاق و ارزشهاى اسلامى, استاد بى بديل بشريت است كه در حافظه تاريخ براى او نظير و نمونه اى(جز رسول خدا) نيست.
8 - امام (ع) در بطولت, شجاعت, قهرمانى و صف شكنى, شهره آفاق مى باشد و آگاهى او از فنون رزمى و تكنيك هاى نظامى, او را در رديف بزرگ ترين طراحان نظامى جهان قرار داده است.
9 - در عاطفه و مهربانى, يتيم نوازى و ضعيف پرورى, داستانهايى دارد كه خود مى تواند بعدى از ابعاد حيات او را تشكيل دهد.
10 - پيشواى بزرگ اسلام, در فن خطابه و سخنورى, انسانى بى مثال است, و خطبه ارتجالى او, حاكى از موهبت عظيم الهى است كه نصيب آن حضرت شده بود.
11 - امام(ع) در قضاوت و داورى, عالى ترين نشان را از پيامبر بزرگوار گرفته و او را با جمله ((إقضاكم على)), معرفى نموده است و داورىهاى حيرت انگيز او در قضاياى گوناگون بخشى از ابعاد حيات او را تشكيل مى دهد.
12 - او در زهد و دل نبستن به زر و زيور و زخارف دنيا, در احيا و شب زنده دارى گوى سبقت را از همه ربوده است.
اين ها نمونه هايى از ابعاد حيات امام(ع) است. و ما از بازگويى ديگر ابعاد وى, به خاطر فشرده گويى پرهيز مى كنيم و نتيجه مى گيريم: با يك حساب سرانگشتى مى توان پذيرفت كه امام(ع) انسان نهايت ناپذيرى است كه هرچه بشر در باره او سخن بگويد, باز جاى سخن باقى است و به نهايت شخصيت او پى نمى برد.
1ـ شعرإ: 214.
2ـ بقره: 207.
3ـ آل عمران: 6.
4ـ نور: 36.
5ـ احزاب: 33.
6ـ اسرإ: 26.
7ـ شورى: 23.
8ـ انسان: 5 تا 10.
9ـ وسائل الشيعه: ج3, ص 250, باب 12 از ابواب لباس مصلى, حديث 1.